ما مست شدیم و در سرا گم گشتیم هم بنده ی جام و بنده ی خُم گشتیم
دزدید فسون عشق ، آرامـــش ما اندر پی او دور ز مردم گشتیم
*******
ساقی ساقی میی بیاور ســـــــاقی آن قدر بریز تا نماند باقی
کن مرهم جان خسته از باده ی ناب کاوبنده ی او شد از سر مشتاقی
*******
ای یار بیا که هر چه داریم از توست این گونه که شورحال و زاریم از توست
هرآنچه ز خیر و نیک برما برود بد طلعت و یا که کامیاریم از توست
*******
برخیـــز دلا که صبح خواهد آمد شیرین خبری ز صلح خواهد آمداز خفتن و غفلت ازخود و بی خبری پرهیزو حذر که قبـــح خواهد آمد
*******
این چرخه ی زندگی همه افسون است افسون و فسانه سیرت گردون است
آییـم و نمانــــــــیم و بمیــریم و رویــم افیون و جفا در این سرا قانون است
*******
ای آن که ز فیض توست برهان ضمیر ای ماه تو آفتاب را دامن گیر
رحمی که تنی به مهر خود سر آری نوشی که دلی ز باده گردانی سیر
*******
تا یار کنار و جام و می در پیش است کی از بد بیش و کم مرا اندیشه ست؟
دیری است که چون گذار ابری برود نِه آز که منع باب فیض خویش است
*******
بر بزم و صفا روان ما خوش طبع است در مجلس ما نه حرف عرف و شرع است
عرف آن که به عیش مهر تن پوشاند شرع آن که ازو فروز گردان شمع است
********
جان از دل و دل کند فغان از جانان جان گفت گزار و دل بگوید بستان
تا یار بود عنان بر او بسپارش نه آن دو وبین که اوچه گویدفرمان
*******
فرهاد که مست شهد شیرین گشتی از دولت ملک دل نه مسکین گشتی
بر جور و جفای عشق چون سر دادی افروخته دل ز جام لعین گشتی
*******
چندی است در این زمانه ماهی پیدا این ماه بود بسی فریب و سودا
آمد به نظر مرا مه تابــــــــــــــــــنده دیدم که نمون شدی ز شمس شیدا
:: برچسبها:
رباعی ,
رباعیات ,
رباعیات زیبا ,
چند رباعی ,
شعر ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0